Gesamtzahl der Seitenaufrufe

Sonntag, 30. Januar 2011

iran hangs iranian-dutch woman

              IRAN HANGS IRANIAN-DUTCH WOMAN

SATURDAY, 29 JANUARY 2011
Iran Focus

Tehran, Jan. 29 - Iranian authorities on Saturday hanged an Iranian-Dutch woman despite calls by the Netherlands for a stay on the sentence.

Zahra Bahrami, 46, was hanged after she was convicted of "selling and possessing drugs", the Tehran prosecutor's office said in a statement, adding that she had been arrested for "security crimes".

Bahrami was arrested in December 2009 after participating in anti-government protests while visiting relatives in Iran.

Dutch Foreign Minister Uri Rosenthal earlier this month expressed "extreme concern" about Bahrami, and said that he had "asked the Iranian authorities to provide immediate clarification" about her case. The Netherlands charged that Iran was refusing its embassy access to Bahrami. Authorities routinely execute dissidents on bogus charges such as armed robbery and drug trafficking.

Bahrami was born in Iran and later went to live in The Netherlands where she became naturalised as a Dutch citizen.

Iran has executed at least 90 people in January, a sharp rise compared to previous months, prompting EU foreign affairs chief Catherine Ashton to express deep concern and call on Iran to "halt all pending executions immediately". At least 10 prisoners were hanged on Thursday in Karaj, west of Tehran, and Orumieh, north-west Iran. Another 10 men were hanged in Karaj on 19 January.

On Monday Iran hanged Jafar Kazemi and Mohammad Ali Haj-Aghaie for taking part in anti-government protests in 2009 and supporting the main opposition group People's Mojahedin Organisation of Iran (PMOI). In December, Ali Saremi, a political prisoner of 24 years, was hanged on charges of visiting his son in Camp Ashraf in Iraq, where the PMOI is based. Earlier this month, a young Kurdish dissident, Hossein Khezri, met the same fate.

Samstag, 29. Januar 2011

سالگرد درگذشت دکتر محمد مصدق

دکتر محمد مصدق رهبر نهضت ملی ایران در 14 اسفند ماه 1345 ساعت 6 صبح، در سن 84 سالگی درگذشت . ایشان
وصیت کرده بود او را در کنار شهدای 30 تیر در این بابویه دفن کنند ولی با مخالفت شاه چنین نشد و او در یکی از اتاق های خانه اش در احمدآباد به خاک سپرده شد. در دوران ستمشاهی نیز فعالین ملی همیشه برای حضور در مراسم سالگرد درگذشت دکتر مصدق با محدودیت ها و فشارهای دستگاه های امنیتی رو به رو بودند و بارها افرادی نظیر آیت ا... طالقانی، داریوش فروهر، مهندس بازرگان و دکتر سحابی از نیمه راه توسط ساواک بازگردانده شده و یا در آستانه ی ورود به احمدآباد بازداشت می شدند. در دولت کنونی هم مخالفت می شود.

مصدق در دادگاه لاهه
مي گويند زماني که قرار بود دادگاه لاهه براي رسيدگي به دعاوي انگليس در ماجراي ملي شدن صنعت نفت تشکيل شود ، دکتر مصدق با هيات همراه زودتر از موقع به محل رفت . در حالي که پيشاپيش جاي نشستن همه ي شرکت کنندگان تعيين شده بود ، دکتر مصدق رفت و به نمايندگي هيات ايران روي صندلي نماينده انگلستان نشست .
قبل از شروع جلسه ، يکي دو بار به دکتر مصدق گفتند که اينجا براي نماينده هيات انگليسي در نظر گرفته شده و جاي شما آن جاست ، اما پيرمرد توجهي نكرد و روي همان صندلي نشست. جلسه داشت شروع مي شد و نماينده هيات انگليس روبروي دکتر مصدق منتظر ايستاده بود تا بلکه بلند شود و روي صندلي خويش بنشيند ، اما پيرمرد اصلاً نگاهش هم نمي کرد .جلسه شروع شد و قاضي رسيدگي کننده به مصدق رو کرد و گفت که شما جاي نماينده انگلستان نشسته ايد ، جاي شما آن جاست . کم کم ماجرا داشت پيچيده مي شد و بيخ پيدا ميكرد که مصدق بالاخره به صدا در آمد و گفت :شما فكر مي کنيد نمي دانيم صندلي ما کجاست و صندلي نماينده هيات انگليس کدام است ؟ نه جناب رييس ، خوب مي دانيم جايمان کدام است .. اما علت اينكه چند دقيقه اي روي صندلي دوستان نشستم به خاطر اين بود تا دوستان بدانند برجاي ديگران نشستن يعني چه ؟ او اضافه کرد که سال هاي سال است دولت انگلستان در سرزمين ما خيمه زده و کم کم يادشان رفته که جايشان اين جا نيست و ايران سرزمين آبا و اجدادي ماست نه سرزمين آنان ... سكوتي عميق فضاي دادگاه را احاطه كرده بود و دكتر مصدق بعد از پايان سخنانش كمي سكوت كرد و آرام بلند شد و به روي صندلي خويش قرار گرفت. با همين ابتکار و حرکت ، عجيب بود که تا انتهاي نشست ، فضاي جلسه تحت تاثير مستقيم اين رفتار پيرمرد قرار گرفته بود و در نهايت نيز انگلستان محکوم شد.رئیس دفتر مصدق در دوران 28 ماهه نخست وزیری گوشه‌ای از خصوصیات او را این گونه نقل می‌کند: قسم مصدق همیشه" به حق خدا " بود. دو تا یتیم از بچه‌های احمدآباد همیشه در خانه‌اش بود و اینها را بزرگ می‌کرد.زندگی‌اش فوق‌العاده ساده بود . چه هدایا برای شخص ایشان و چه برای دولت محال بود به منزل بیاید. هیچ سرسوزنی نمی‌گرفت.یک کلمه دروغ از دهانش درنمی‌آمد. یک وعده حرام نمی‌گفت. بیست و هشت‌ماه نخست وزیری مصدق یک ریال از اعتبار دولت بابت مخارج دفتر نخست وزیری خرج نشد. همه خرج‌ها را شخصا می‌پرداخت. خرج نهار و شام و صبحانه 50 سرباز و درجه دار که آنجا بودند را خود مصدق می‌داد.همچنین عیدی‌ها و هزینه‌ها و پاداش‌ها را. دکتر مصدق در عرض بیست ‌و هشت ماه حکومت از جیب خودش حدود دومیلیون و ششصد‌هزار تومان خرج کرد.مصدق کوچک ترین هدیه را حتی از صمیمی‌ترین دوستانش نمی‌پذیرفت. یادم هست خبر آوردند که آقای امیر تیمور کلالی ، از دوستان مصدق، یک کامیون کوچک خربزه از مشهد فرستاده بودند. وقتی خبر آوردند که خربزه را آورده‌اند اوقاتش تلخ شد و گفت: این چه کارهایی است؟ این چه بدعت‌های بدی است؟ من خربزه می‌خواهم چه کار؟ بگویید برگردانند. گفتم آقا به امیر تیمور توهین می‌شود. از روی اخلاص و ارادت این کار را کرده. اگر کامیون به مشهد برگردد راه که آسفالت نیست و عمده‌اش خاکی است. همه خربزه ها می‌شکند و خراب می‌شود. گفت اجازه نمی‌دهم یک‌دانه از این خربزه‌ها به خانه من وارد شود.گفتم پس اجازه بدهید اینها را ببریم دارالمجانین. گفت ببرشان. خربزه ها را بردیم آنجا. بعد از آن مصدق، نریمان شهردار تهران را احضار کرد و گفت: مطالعه کن و ببین چه محل درآمدی پیدا می‌کنی که جیره مریض‌های آنجا را بالا ببری که مریض‌هایی که آنجا می‌خوابند از لحاظ غذا و پرستار و دوا در مضیقه نباشند. بعد از آن بود که جیره هر مریض از 3 تومان به 10 تومان افزایش یافت. یک‌بار پیشکارش که شرافتیان نام داشت و 46 سال پیش او بود بر حسب تصادف با سایر کارمندان بانک و نخست‌وزیری سوار ماشین نخست‌وزیری شده بود. مصدق چنان توپ و تشری به او زد که به چه مناسبت تو که کارمند دولت نیستی سوار ماشین دولتی شدی؟ خود مصدق یک دفعه هم ماشین نخست‌وزیری را سوار نشد. یک پلیموت سبز رنگ داشت که از آن استفاده می‌کرد. همه چیزش ملی بود. لباس و کفش و همه چیزش وطنی بود. او هیچ چیز خارجی نداشت. فقط موقعی که می‌خواست به آمریکا برود یادم هست که یک دست لباس اسپورتکس برایش دوختند. آن را از لاله‌زار خریده بودیم بیشتر هم علتش این بود که چندان اتو لازم نداشت و چروک نمی‌شد. دکتر مصدق به خصوصیات اخلاقی و شخصی ما توجه داشت.اگر به فرض می‌فهمید که من مشروب می‌خورم محال بود مرا نگه دارد. اگر به فرض می‌شنید که پکی به تریاک می‌زنم محال بود مرا تحمل کند.یک بار فهمید که یکی از کارکنان دفتر زن جوانی را صیغه کرده و شب ها به منزل او می‌رود و به زن اولش می‌گوید من در دفتر مصدق هستم. دکتر مصدق به من گفت: آقای خازنی من دروغ را از هیچ‌کس نمی‌بخشم. این دروغ گفته، ثانیا هوس زن جوان کرده ، این زن جوانی و عمرش را در این خانه گذاشته، با فقر و بدبختی‌اش گذرانده حالا او رفته زن دیگر گرفته؟ از کسانی که چند تا زن داشتند خیلی بدش می‌آمد.اصلا از اینها متنفر بود.مخالف شدید آنها هم بود. گفت دستور بده که حقوقش را به خودش ندهند. به خانم اولش بدهند. کارهای حقوقی‌اش را انجام دادم و از آن به بعد حقوق آن شخص را به زن اولش می‌پرداختند.
یک بار آقا مرا خواست در حالی که عصبانی بود. گفتم آقا چه شده؟ گفت این مش مهدی آبروی ما را برده. گفتم چه کار کرده؟ گفت: از این بالا نگاه می‌کردم دیدم در کنار سینی سربازها، یک‌چهارم طالبی گذاشته‌اند. آقا سرباز باید یک‌چهارم طالبی بخورد؟ اقلا نصف طالبی بدهند. غذای آنها را مراقب بود که بهترین غذا باشد. در همان آشپزخانه‌ای که نهار خودش را می‌پختند، غذای سربازها را هم می‌پختند.خلاصه سر طالبی غوغایی کرد.
به آقا گفتم قرار است ارباب مهدی یزدی، رئیس هیئت مدیره وارد کنندگان چای ، می‌خواهد بیاید. گفت برای چه می‌خواهند بیایند؟ گفتم احتمالا راجع به چای است چون کسانی که می‌‌خواهند بیایند بزرگترین واردکنندگان چای هستند. گفت خیلی خوب. یک ربع قبل از اینکه اینها بیایند به مش مهدی گفت که از آن چای لاهیجان اعلی دم کن، میهمان می‌آید.وقتی مهمان‌ها آمدند دستور داد چای آوردند. چای لاهیجان هم واقعا معطر و عالی است. وقتی آنها چای را خوردند از ارباب مهدی پرسید: چای چطور بود؟ خوب بود،بد بود؟ خوب دم کشیده بود یا نکشیده بود؟ ارباب مهدی گفت خیلی عالی بود. گفت: این همان چای ایران است. وقتی گفت این چای ایران است آنها حرفشان را اصلا نزدند و مطرح نکردند که اجازه بگیرند چای از خارج بیاورند. مجلس به همین ترتیب با خوردن یک چای تمام شد."
زندگینامه محمد مصدق
دکتر محمد مصدق در سال 1261 هجري شمسي در تهران، در يک خانواده اشرافي بدنيا آمد. پدر او ميرزا هدايت الله معروف به " وزير دفتر " از رجال عصر ناصري و مادرش ملک تاج خانم ( نجم السلطنه ) فرزند عبدالمجيد ميرزا فرمانفرما و نوهً عباس ميرزا وليعهد و نايت السلطنه ايران بود. ميرزا هدايت الله که مدت مديدي در سمت " رئيس دفتر استيفاء " امور مربوط به وزارت ماليه را در زمان سلطنت ناصرالدين شاه به عهده داشت، لقب مستوفي الممالکي را بعد از پسر عمويش ميرزا يوسف مستوفي الممالک از آن خود مي دانست، ولي ميرزا يوسف در زمان حيات خود لقب مستوفي الممالک را براي پسر خردسالش ميرزا حسن گرفت و ميرزا هدايت الله بعنوان اعتراض از سمت خود استعفا نمود. بعد از مرگ ميرزا يوسف، ناصرالدين شاه ميرزا هدايت الله را به کفالت امور ماليه و سرپرستي ميرزا حسن منصوب کرد.
ميرزا هدايت الله سه پسر داشت که محمد کوچکترين آنها بود. هنگام مرگ ميرزا هدايت الله در سال 1271 شمسي محمد ده ساله بود، ولي ناصرالدين شاه علاوه بر اعطاي شغل و لقب ميرزا هدايت الله به پسر ارشد او ميرزا حسين خان، به دو پسر ديگر او هم القابي داد، و محمد را " مصدق السلطنه " ناميد. دکتر مصدق در خاطرات خود از دوران کودکيش مي نويسد: " چون مادرم پس از فوت پدر با برادرم ميرزا حسين وزير دفتر اختلاف پيدا کرد، با ميرزا فضل الله خان وکيل الملک منشي باشي وليعهد ( مظفرالدين شاه ) ازدواج نمود و مرا هم با خود به تبريز برد. در آن موقع من در حدود دوازده سال داشتم ... " محمد خان مصدق السلطنه پس از اتمام تحصيلات مقدماتي در تبريز همراه پدر خوانده اش، که بعد از جلوس مظفرالدين شاه بر تخت سلطنت به سمت منشي مخصوص شاه تعيين شده بود، به تهران آمد. مصدق السلطنه با وجود سن کم در نخستين سالهاي خدمت در مقام مستوفي گري خراسان کاملا در کار خود مسلط شد و توجه و علاقه عموم را به طرف خود جلب نمود. در باره خدمات او در خراسان افضل الملک در کتاب افضل التواريخ چنين مي نويسد: " ميرزا محمد خان مصدق السلطنه را امروز از طرف شغل مستوفي و محاسب خراسان گويند، ليکن رتبه و حسب و نسب و استعدا و هوش و فضل و حسابداني اين طفل يک شبه ره صد ساله مي رود. اين جوان بقدري آداب دان و قاعده پرداز است که هيچ مزيدي بر آن متصور نيست. گفتار و رفتار و پذيرائي و احتراماتش در حق مردم به طوري است که خود او از متانت و بزرگي خارج نمي شود، ولي بدون تزوير و ريا با کمال خفض جناح کمال ادب را درباره مردمان بجاي مي آورد و نهايت مرتبه انسانيت و خوش خلقي و تواضع را سرمشق خود قرار داده است". مصدق السلطنه بعد از مراجعت به تهران در اولين انتخابات دوره مشروطيت نامزد وکالت شد. او به نمايندگي از طبقه اعيان و اشراف اصفهان در اولين دوره تقنينيه انتخاب گرديد؛ ولي اعتبار نامه او بدليل اين که سن او به سي سال تمام نرسيده بود رد شد.
مصدق السلطنه در سال 1287 شمسي براي ادامه تحصيلات خود به فرانسه رفت و پس از خاتمه تحصيل در مدرسه علوم سياسي پاريس به سويس رفت و در اين مرحله به اخذ درجه دکتراي حقوق نائل آمد. مراجعت مصدق به ايران با آغاز جنگ جهاني اول مصادف بود. بعد از مراجعت به ايران مصدق السلطنه با سوابقي که در امور ماليه و مستوفي گري خراسان داشت به خدمت در وزارت ماليه دعوت شد. دکتر مصدق قريب چهارده ماه در کابينه هاي مختلف اين سمت را حفظ مي کند تا اينکه سرانجام در حکومت صمصام السلطنه به علت اختلاف با وزير وقت ماليه ( مشار الملک ) از معاونت وزارت ماليه استعفا مي دهد و هنگام تشکيل کابينه دوم وثوق الدوله مجدداً عازم اروپا مي شود. دکتر مصدق در خاطرات خود از دوران اقامت در سويس که آنرا " وطن ثانوي " خود مي خواند مي نويسد: " در آنجا بودم که قرارداد وثوق الدوله بين ايران و انگليس منعقد گرديد.... تصميم گرفتم در سويس اقامت کنم و به کار تجارت پردازم. مقدار قليلي هم کالا که در ايران کمياب شده بود خريده و به ايران فرستادم؛ و بعد چنين صلاح ديدم که با پسر و دختر بزرگم که ده سال بود وطن خود را نديده بودند به ايران بيايم و بعد از تصفيه کارهايم از ايران مهاجرت نمايم. اين بود که همان راهي که رفته بودم به قصد مراجعت به ايران حرکت نمودم..." دکتر مصدق سپس شرح مفصلي از جريان مسافرت خود از طريق قفقاز به ايران داده و از آن جمله مي نويسد چون کمونيستها بر اين منطقه مسلط شده بودند، به او توصيه کرده بودند که دستهايش را با دوده سياه کند تا کسي او را سرمايه دار نداند! دکتر مصدق اضافه مي کند " به دستور ژنران قنسول ايران در تفليس اتومبيلي تهيه نمودند که با پرداخت چهل هزار مناتت مرا به پتروسکي برساند و از آنجا از طريق دريا وارد مشهد سر ( بابلسر فعلي ) شويم. ولي چند ساعتي قبل از حرکت خبر رسيد که کمونيستها دربند را تصرف کرده اند که از اين طريق نيز مايوس شدم و چون ناامني در تفليس رو به شدت مي گذاشت از همان خطي که آمده بودم به سويس مراجعت کردم."
بعد از مراجعت دکتر مصدق به سويس، مشيرالدوله که به جاي وثوق الدوله به نخست وزيري انتخاب شده بود، تلگرافي بعنوان مصدق السلطنه به سويس فرستاد و او را براي تصدي وزارت عدليه به ايران دعوت کرد. دکتر مصدق تصميم گرفت از راه بنادر جنوب به ايران مراجعت کند.
در مراجعت دکتر مصدق به ايران از طريق بندر بوشهر، پس از ورود به شيراز بر حسب تقاضاي محترمين فارس و واليگري ( استانداري ) فارس منصوب شد و تا کودتاي سوم اسفند 1299 در اين مقام ماند و براي ايجاد امنيت و جلوگيري از تعدي قدمهاي موثري برداشت.
با وقوع کودتاي سيد ضيا و رضا خان، دکتر مصدق تنها شخصيت سياسي ايران بود که دولت کودتا را به رسميت نشناخت و از مقام خود مستعفي گشت. پس از استعفا از فارس عازم تهران شد. ولي بنا به دعوت سران بختياري به آن ديار رفت تا کابينه سيد ضيا پس از 100 روز ساقط گرديد.
با سقوط کابينه ضيا، وقتي قوام السلطنه به نخست وزيري رسيد، دکتر مصدق را به وزارت ماليه ( دارائي ) انتخاب نمود که با قبول شرايطي همکاري خود را با دولت جديد پذيرفت.
با سقوط دوت قوام السلطنه و روي کار آمدن مجدد مشيرالدوله وقتي از مصدق خواسته شد که با سمت والي آذربايجان با دوت همکاري کند، با اين شرط که ارتشيان تحت امر او در منطقه باشند، قبول کرد. از اواخر بهمن 1300 با اواسط سال 1301 اين ماموريت را پذيرفت، ولي در اواخر کار بخاطر سرپيچي فرمانده قشون آذربايجان از اوامرش بدستور رضا خان سردار سپه، وزير جنگ وقت، از اين سمت مستعفي گشت و به تهران مراجعت کرد.
در خرداد ماه 1302 دکتر مصدق در کابينه مشيرالدوله به سمت وزير خارجه انتخاب شد و با خواسته انگليسيها براي دو مليون ليره که مدعي بودند براي ايجاد پليس جنوب خرج کرده اند بشدت مخالفت نمود و آب پاکي را بر دست وزير مختار انگلستان ريخت. پس از استعفاي مشيرالدوله، سردار سپه به نخست وزيري رسيد و دکتر مصدق از همکاري با اين دولت خودداري ورزيد. دکتر مصق در دوره پنجم و ششم مجلس شواري ملي به وکالت مردم تهران انتخاب و در همين زمان که با صحنه سازي سلطنت خاندان قاجار منقرض و رضا خان سردار سپه و نخست وزير فعلي به مقام پادشاهي رسيد، او قاطعانه با اين انتخاب به مخالفت برخاست. زمانيکه عمر مجلس ششم به پايان رسيد و رضا شاه با ديکتاتوري مطلق فاتحه حکومت مشروطه و دمکراسي را خواند، دکتر مصدق طي ساليان دراز خانه نشين شد و در اواخر سلطنت پهلوي اول که همه رجال سابق يا از بين رفته بودند و يا دست بيعت به حکومت داده بودند، مصدق به زندان افتاد ولي پس از چند ماه آزاد شد و تحت نظر در ملک خود در احمد آباد مجبور به سکوت شد. رضا شاه در سال 1320 پس از اشغال ايران بوسيله قواي روس و انگليس، از سلطنت برکنار گشت و به آفريقاي جنوبي تبعيد گشت و دکتر مصدق به تهران برگشت. دکتر مصدق در انتخابات شور انگيز دوره 12 مجلس که پس از سقوط رضا شاه انجام شد، بار ديگر در مقام وکيل اول تهران قدم به مجلس نهاد و مورد تجليل تمام ملت ايران قرار گرفت. در انتخابات دوره 15 مجلس بخاطر مداخلات نامشروع قوام السلطنه ( نخست وزير ) و شاه مانع شدند تا دکتر مصدق قدم بمجلس بگذارد و انگليسيها بتوانند قرارداد تحميلي سال 1933 دوره رضا شاه را که بمدت 60 سال حقوق ملت ايران را از نفت جنوب ضايع مي ساخت، در دولت ساعد مراغه اي تنفيذ سازند. خوشبختانه بر اثر فشار افکار عمومي مقصود انگليسيها تامين نشد و عمر مجلس پانزدهم سر رسيد. در همين دوران بود که دکتر مصدق و همراهان وي اقدام به پايه گذاري جبههً ملي ايران را نمودند ( 1328 ).
بر خلاف انتظار انگليسي ها، در انتخابات مجلس 16 با همه تقلبات و حمايت شاه و دربار صندوقهاي ساختگي آرا تهران باطل شد و هژير وزير دربار دست نشانده والاحضرت اشرف بقتل رسيد و در نوبت دوم انتخابات، دکتر مصدق و گروهي از يارانش که هنوز دو سه نفري از آنها راه خيانت در پيش نگرفته بودند، بمجلس راه يافتند؛ که در همين مجلس پس از کشته شدن سپهبد رزم آرا، طرح ملي شدن صنايع نفت جنوب به رهبري دکتر مصدق تصويب شد و اندکي بعد در شور و اشتياق عمومي دکتر مصدق به نخست وزيري رسيد تا قانون ملي شدن صنعت نفت را به اجرا در آورد. در ارديبهشت ماه سال 1330 دکتر مصدق با تکيه به راي اعتماد اکثر نمايندگان مجلس به نخست وزيري رسيد. نخستين اقدام دکتر مصدق پس از معرفي کابينه، اجراي طرح ملي شدن صنعت نفت بود.
بدنبال شکايت دولت انگليس از دولت ايران و طرح شکايت مزبور در شوراي امنيت سازمان ملل، دکتر مصدق عازم نيويورک شد و به دفاع از حقوق ايران پرداخت. سپس به دادگاه لاهه رفت و در احقاق حق ملت ايران به پيروزي دست يافت. در بازگشت به ايران سفري نيز به مصر کرد و در آنجا مورد استقبال پر شکوه ملت مصر قرار گرفت. انتخابات دروه هفدهم مجلس بخاطر دخالتهاي ارتشيان و دربار به تشنج کشيد و کار بجايي رسيد که پس از انتخاب 80 نماينده، دکتر مصدق دستور توقف انتخابات حوزه هاي باقي مانده را صادر کرد.
دکتر مصدق برا ي جلوگيري از کارشکنيهاي ارتش درخواست انتقال وزارت جنگ به دولت را از شاه نمود. که اين درخواست از طرف شاه رد شد. به همين دليل دکتر مصدق در 25 تيرماه 1331 در مقام نخست وزيري استعفا ميکند.
يکروز بعد، مجلس قوام السلطنه را به نخست وزيري انتخاب کرد و قوام السلطنه با صدور بيانيه شديد الحني نخست وزيري خود را اعلام نمود.
مردم ايران که از برکناري دکتر مصدق شديدا خشمگين بودند، در پي چهار روز تظاهرات و قيامهاي پيوسته در حمايت از دکتر مصدق، موفق به ساقط کردن دولت قوام گرديدند، و در 30 تير 1331 دکتر مصدق بار ديگر به مقام نخست وزيري ايران رسيد.
در روز 9 اسفند ماه 1331 دربار با کمک عده اي از روحانيون، افسران اخراجي و اراذل و اوباش تصميم به اجراي طرح توطئه اي بر عليه مصدق کردند تا او را از بين ببرند. نقشه از اين قرار بود که شاه در آن روز به عنوان سفر به اروپا از پايتخت خارج شود و اعلام دارد که اين خواسته دکتر مصدق است ( براي اطلاعات بيشتر لطفا به کتاب " خاطرات و تالمات دکتر مصدق" بقلم خود ايشان مراجعه کنيد). ارازل و اوباش نوکر دربار هم به بهانه جلوگيري از سفر شاه در مقابل کاخ شاه تظاهرات برپا کنند و هنگام خروج دکتر مصدق از دربار وي را بقتل برسانند. ولي از آنجائيکه مصدق از نقشه اطلاع يافت توانست جان سالم بدر برد و توطئه با شکست روبرو گشت.
سرتيپ افشار طوس رئيس وفادار شهرباني دکتر مصدق، بوسيله عمال دربار و افسران اخراجي به طرز وحشيانه اي بقتل رسيد.
بعلت اختلافات شديد مجلس با دولت دکتر مصدق، و بدنبال استعفاي بسياري از نمايندگان مجلس ،دولت اقدام به برگذاري همه پرسي در سطح کشور نمود تا مردم به انحلال يا عدم انحلال مجلس راي دهند. در اين همه پرسي که البته به خاطر همزمان نبودن زمان انتخابات در تهران و شهرستانها، و همچنين جدا بودن محل صندوقهاي مخالفان و موافقان انحلال مجلس مورد انتقاد بسياري از منتقدان قرار گرفت؛ در حدود دو ميليون ايراني به انحلال مجلس راي مثبت دادند و مجلس در روز 23 مرداد 1332 راسما انحلال يافت.
در روز 25 مرداد 1332 طبق نقشه اي که سازمانهاي جاسوسي آمريکا و انگليس براي براندازي دولت مصدق کشيده بودند، شاه دستور عزل دکتر مصدق را صادر نمود و رئيس گارد سلطنتي خويش، سرهنگ نصيري را موظف نمود تا با محاصره خانه نخست وزير فرمان را به وي تحويل دهد. همچنين نيروهايي از گارد سلطنتي مامور بازداشت عده اي از وزراي دکتر مصدق گشتند. ولي نيروهاي محافظ نخست وزيري با يک حرکت غافلگير کننده رئيس گارد سلطنتي و نيروهايش را خلع سلاح و بازداشت نمودند و نقشه کودتاي 25 مرداد به شکست انجاميد.
در روز 28 مرداد ماه 1332 دولتين آمريکا و انگليس با اجراي نقشه دقيقتري دست به کودتاي ديگري عليه دولت ملي دکتر مصدق زدند که اينبار باعث سقوط دلت مصدق گشت. در اين روز سازمان سيا با خريدن فتواي برخي از روحانيون و همچنين دادن پول به ارتشيان، اراذل و اوباش تهران آنها را به خيابانها کشانيد. بدليل خيانت رئيس شهرباني و بي توجهي رئيس ستاد ارتش دولت مصدق، کودتاچيان توانستند به آساني خود را به خانه دکتر مصدق برسانند و پس از چندين ساعت نبرد خونين گارد محافظ نخست وزيري را نابود کنند و خانه وي را پس از غارت کردن به آتش بکشانند. ولي دکتر مصدق موفق شد به همراه ياران خود از نردبان استفاده کند و به خانه همسايه پناه ببرد. در اين کودتا گروهي از ياران سابق دکتر مصدق نيز به بهانه مخالفت با مصدق با اجانب همکاري نمودند! همچنين شايان ذکر است که اعضاي حزب کمونيست توده که در روزهاي 26 و 27 مرداد به بهانه هواداري از دکتر مصدق دست به اغتشاشات مي زدند، در روز 28 مرداد هيچ عملي بر ضد کودتاي آمريکائيان انجام ندادند.
در روز 29 مرداد دکتر مصدق و يارانش خود را به حکومت کودتا به رهبري ژنرال زاهدي تسليم کردند.
در دادگاهي نظامي، دکتر مصدق با برملا کردن اسرار کودتاي 25 و 28 مرداد چهره کودتاچيان را نزد جهانيان رسوا ساخت. در پايان دادگاه وي را به 3 سال زندان محکوم کردند و پس از گذراندن 3 سال زندان، دکتر مصدق به ملک خود در احمد آباد تبعيد گشت و تا آخر عمر تحت نظارت شديد بود.
در سال 1342 همسر دکتر مصدق، خانم ضياالسلطنه، در سن 84 سالگي درگذشت و دکتر مصدق را بيش از پيش در غم فرو برد. حاصل ازدواج وي و دکتر مصدق 2 پسر و 3 دختر بود.
در 14 اسفند ماه 1345 دکتر محمد مصدق بدليل بيماري سرطان، در سن 84 سالگي دار فاني را وداع گفت. پيکر مطهر وي در يکي از اتاقهاي خانه اش در احمد آباد به خاک سپرده شد.

DID SOMEONE RECYCLE THE SHAH OF IRAN'S LAST SPEECH FOR HOSNI MUBARAK?


DID SOMEONE RECYCLE THE SHAH OF IRAN'S LAST SPEECH FOR HOSNI MUBARAK?





It was just weeks before he left Iran forever amidst a massive nationwide demonstration against him that the Shah of Iran broadcast his last speech to the people, apologizing for his past mistakes. On November 5, 1978, he pleaded:

I heard the voice of your revolution. As Shah of Iran as well as an Iranian citizen, I cannot but approve your revolution. Let all of us work together to establish real democracy in Iran. I make a commitment to be with you and your revolution against corruption and injustice in Iran.

Not so for President Hosni Mubarak of Egypt. He did not apologize for anything in his speech to the people on their day of rage today. He did not make any amends and in fact repeatedly reinforced his power and authority:

My instructions to the government stressed that they provide an opportunity to the masses to express their views.

The government committed to my instructions and this was clear in the way the police handled the demonstrators.

In my capacity as president of the republic and by virtue of all the power conferred to me by the constitution...

I address you today not only as president of your republic but also as an Egyptian citizen.


And then he used the phrase that has even come to be dreaded amongst Americans:

"I am shouldering my first responsibility to maintain the homeland security."


Like the Shah before him, Mubarak promised to change things. He promised that he cared about the people.

I will always take the side of the poor people of Egypt.

I have always been keen toward directing the government's policies toward economic reform to lift the suffering of the people.


He used phrases in succession that he rarely if ever had used before:

"impoverished"

"the poor"

"people of low income"

"unemployment"

"raise the standard of living"

"freedom of expression"

"healthcare"

"housing"


Like the Shah before him -- a man whose grave is in the heart of Cairo because he was refused burial in the nation of his birth -- Mubarak's big speech indicated how very out of touch he was with the reality of the people and the reality of his own shortcomings in addressing their concerns.

We will continue our political, economic and social reforms for a free and democratic Egyptian society, embracing modern principles.

I have always been keen toward directing the government's policies toward economic reform to lift the suffering of the people.

The problems facing us and the goals sought by us cannot be achieved through violence or chaos, they can only be achieved by national dialogue and conscious, concerted, genuine efforts.


His speech most spectacularly overlooked the irony that if it hadn't been for the "chaos," he would never have undertaken to speak to the public at 1 a.m. on a Friday night. In the end, his threats against the people, though carefully worded, were clear enough:

There is a fine line separating freedom from chaos.

While I take the side of the citizen's freedom to express their views, I also similarly adhere to defending Egypt's stability and security.

We should be conscious and aware of the many examples around us which drove people to chaos and mayhem where they gained no democracy or stability.


Meanwhile, the streets of Egypt are still packed. Journalists who can are reporting that the speech was meaningless to the people, as they continued to defy government curfews and demonstrate through the night.

The Shah's last speech was also ignored. He, too was trying to conceal his anger at the insubordination of his people -- the people he thought he owned, which he learned that he didn't. Resting, deep in the corridors of Cairo, today he must have shivered in his grave at the lesson he learned, which Mubarak will no doubt learn himself -- that is, if foreign governments do not interfere in the Egyptian people's demands and abilities to change the direction of their future.


Follow Shirin Sadeghi on Twitter: www.twitter.com/ShirinSadeghi

huffingtonpost.com/shirin-sadeghi/did-someone-recycle-the-s_b_815694.html

Freitag, 28. Januar 2011

گنجینه ای که ما را به یاد ان همه خوبی ها و خوب بودنها میاندازد. حتما ان را حفظ کنید



http://www.parand.se/arkiv.>




گنجینه ای از آثار نسل قبل از ما، ماهایی که بین ۳۰ تا ۶۵ ساله هستیم  و خود ماها که در این دوران  با همه بی فرهنگی ها دست به گریبان  بوده ایم . دیدن و شنیدن آنرا به همه فرهنگ دوستان و کسانی که از درد بیهویتی ، که البته کاذب میباشد، رنج میبرند توصیه میشود. باشد که خود را فراموش نکنیم.  

در لا به لای این آثار ان همه آزادیخواه ی و وطن پرستی را ، که البته موج میزند، ببینیم و آنرا در دل زنده گردانیم. پیروی باشید

Mittwoch, 26. Januar 2011

ويکی ليکس از افزايش چشمگير انتقال محموله های هروئين از ايران به اروپا خبر می دهد

                              ويکی ليکس از افزايش چشمگير انتقال محموله های هروئين از ايران به اروپا خبر می  




صدای آمریکا: يک تلگرام ديپلماتيک که در وبسايت ويکی ليکس متشر شده است از افزايش انتقال محموله های هروئين از ايران به مقصد اروپا خبر می دهد.
روزنامه نروژی آفتن پستن هفته گذشته اين تلگرام را منتشر کرد که ظاهرا متعلق به يک مقام دفتر مواد مخدر سازمان ملل متحد در باکو است.

اين تلگرام می گويد توقيف هروئين آماده عرضه به بازار در آذربايجان از ۲۰ کيلوگرم در سال ۲۰۰۶، به ۵۹۰۰۰ کيلوگرم در سه ماهه اول سال ۲۰۰۹ افزايش يافته است.
در تلگرام ديپلماتيک، ايران، به عنوان مبدأ ۹۵ درصد از اين مواد مخدر ذکر شده است و روزنامه آلمانی دی ولتور روز يکشنبه جزئيات آن را چاپ کرد.

اين مدارک به نقل از يک مقام سازمان ملل متحد می گويد حدود ۸۵ درصد از محموله های هروئين، از طريق زمينی و ۱۵ درصد باقی مانده از طريق دريايی، از ايران وارد آذربايجان می شود.
مسئولان همکاری آذربايجان و ايران در مبارزه با مواد مخدر را صرفا مصنوعی توصيف کرده اند.

اين در حالی است که رسانه های رسمی ايرانی روز دوشنبه از هزينه صدها ميليون دلار در راه مبارزه با قاچاق مواد مخدر از کشورهای همسايه، بويژه افغانستان خبر دادند.
جمهوری اسلامی، نهادهای بين المللی، از جمله سازمان ملل متحد را به کمک به ايران در اين راه، فراخوانده اس

Montag, 24. Januar 2011

افزایش اعدام ها در ایران و خشم جامعه بین الملل


افزایش اعدام ها در ایران و خشم جامعه بین الملل




یورونیوز: روز دوشنبه حکم اعدام 6 زندانی در ایران اجرا شد. 
 
دو تن از این افراد جعفر کاظمی و محمد علی حاج آقایی، متهم به فعالیت و تبلیغ به نفع سازمان مجاهدین خلق بودند. این دو تن در سال 1388 و در جریان اعتراضات پس از انتخابات ریاست جمهوری دستگیر شده بودند. مقامات قضایی ایران می گویند آنها با هدایت مسئولان گروه مجاهدین از انگلستان، اقدام به فیلم برداری و عکس برداری از اعتراضات مردمی کرده بودند. همسر آقای حاج آقایی گفته است، نه او نه وکیل همسرش در جریان اعدام نبودند و دوشنبه پس از مراجعه به زندان اوین متوجه اعدام همسرش شده اند. 
 
 اتهام سه تن دیگر تجاوز به عنف اعلام شده و اتهام فرد دیگر قتل 10 زن پس از تجاوز بوده است. 
 
از سال 1388 و پس از انتخابات ریاست جمهوری، شمار اعدام شدگان در ایران بشدت افزایش یافته و این خشم جامعه بین المللی و گروههای طرفدار حقوق بشر را بر انگیخته است. در حال حاضر نیز 7 زندانی دیگر در ایران در انتظار اعدام به سر می برند. 
 
 سازمان دیدبان حقوق بشر ضمن محکوم کردن اعدام های اخیر وضعیت حقوق بشر در ایران را بسیار خطرناک و بحرانی خوانده است. این سازمان همچنین در تازه ترین گزارش خود از وجود شکنجه در زندانها و فقدان دادرسی عادلانه انتقاد کرده است. 
 
در بخشی از این گزارش آمده : “صدها نفر از جمله وکلا، فعالان حقوق بشر، روزنامه نگاران، فعالان اجتماعی و رهبران مخالف دولت بدون تفهیم اتهام در زندان بسر می برند و به وکلای آنها هم اجازه ملاقات با موکلانشان داده نمی شود.”
 
 این گزارش با اشاره به تبعیض میان گروههای مذهبی، اقلیت های بهایی، سنی، مسیحی و دراویش می افزاید: “قوانین ایران همچنان به تبعیض میان اقلیت های دینی و جلوگیری کردن از تصدی بعضی مشاغل توسط اقلیت ها ادامه می دهد.”
 
قوه قضاییه ایران هفت تن از رهبران بهایی را به اتهام جاسوسی به 10 سال حبس محکوم کرده و تلاش می کند تا روحانیان شیعه مخالف را نیز زندانی کند. 
 
این گزارش همچنین می افزاید: “آیت الله کاظمینی بروجردی، روحانی که معتقد به جدایی دین از سیاست است بدون هیچ اتهام مشخصی به تحمل چهار سال حبس محکوم شده.”

Sonntag, 23. Januar 2011

THE WORLD'S HAPPIEST COUNTRIES

THE WORLD'S HAPPIEST COUNTRIES


CHRISTOPHER HELMAN - THU JAN 20, 4:22 PM
Most of the nations atop our list are democratic, business-friendly and boast strong social safety nets.
Think about it for a minute: What does happiness mean to you?
For most, being happy starts with having enough money to do what you want and buy what you want. A nice home, food, clothes, car, leisure. All within reason.
But happiness is much more than money. It's being healthy, free from pain, being able to take care of yourself. It's having good times with friends and family.
Furthermore, happiness means being able to speak what's on your mind without fear, to worship the God of your choosing, and to feel safe and secure in your own home.
Happiness means having opportunity -- to get an education, to be an entrepreneur. What's more satisfying than having a big idea and turning it into a thriving business, knowing all the way that the harder you work, the more reward you can expect?

With this in mind, five years ago researchers at the Legatum Institute, a London-based nonpartisan think tank, set out to rank the happiest countries in the world. But because "happy" carries too much of a touchy-feely connotation, they call it "prosperity."
Legatum recently completed its 2010 Prosperity Index, which ranks 110 countries, covering 90 per cent of the world's population.
To build its index Legatum gathers data from 12 sources including the Gallup polling group, the Heritage Foundation and the World Economic Forum. Each country is ranked on 89 variables sorted into eight subsections: economy, entrepreneurship, governance, education, health, safety, personal freedom and social capital.
The core conceit: Prosperity is complex; achieving it relies on a confluence of factors that build on each other in a virtuous circle.
"To use economic measurements alone to gauge the success of a nation would be equivalent to assessing the entire condition of a man simply by looking at his bank balance," writes Peter Mandelson, former U.K. economic minister.
The 10 happiest countries:

1. Norway
2. Denmark
3. Finland
4. Australia
5. New Zealand
6. Sweden
7. Canada
8. Switzerland
9. Netherlands
10. United States
To that end, the inputs used to create the index are both objective and subjective: that's because it's not enough to know hard data like a country's unemployment or inflation rates. It also matters how hard people think it is to find jobs, how convinced they are that hard work can bring success.
This can get complicated. In Nepal, for example, inflation is 11 per cent, unemployment 46 per cent. Yet a surprisingly high 50 per cent  of the people say they are satisfied with their standard of living and 81 per cent have confidence in their banks. Could be they're scared of voicing their true opinion in a shaky democracy, or maybe the Nepalese are just endemically happier people. Legatum adjusts for this, adding a variable called "ability to express political opinion without fear."
What's the most prosperous country in the world? Norway. What's it got that the rest of the world doesn't? The biggest bump comes from having the world's highest per capita GDP of $53,000 a year. Norwegians have the second-highest level of satisfaction with their standards of living: 95 per cent say they are satisfied with the freedom to choose the direction of their lives; an unparalleled 74 per cent say other people can be trusted.
Cynics (particularly those leaving comments on Legatum's excellent website) say Norway's ranking is a fluke, that it's a boring, godless (just 13 per cent go to church) homogeneous place to live with a massive welfare state bankrolled by high taxes. Without massive offshore reserves of oil and gas that it exports to the world through state-controlled Statoil, Norway's GDP would be far smaller.
And yet joining Norway in the top 10 prosperous countries are its Scandinavian sisters Denmark, Finland and Sweden, with equally small and civilized Switzerland and the Netherlands also in the club. None of these countries are blessed with great hoards of oil and gas.
So what gives? What do these prosperous European nations have in common that can somehow explain their prosperity? Being an electoral democracy is almost a given -- of the top 25 most prosperous countries, only Singapore and Hong Kong aren't.
Being small helps too. Big countries have so many disparate groups (ethnic, geographic, civic) vying against each other that it's hard for true social cohesion and trust to emerge, and harder to maintain high levels of safety. Among countries with populations of more than 150 million, the United States ranks highest, at No. 10.
What else? They are all borderline socialist states, with generous welfare benefits and lots of redistribution of wealth. Yet they don't let that socialism cross the line into autocracy. Civil liberties are abundant (consider decriminalized drugs and prostitution in the Netherlands). There are few restrictions on the flow of capital or of labour. Legatum's scholars point out that Denmark, for example, has little job protection, but generous unemployment benefits. So business owners can keep the right number of workers, while workers can have a safety net while they muck around looking for that fulfilling job.
Of perhaps utmost importance, nearly all the nations in the top 10 are adept at fostering entrepreneurship and opportunity. Legatum's researchers concluded that a country's ranking in this area is the clearest proxy of its overall ranking in the index.
This means low business startup costs, lots of cellphones, plenty of secure Internet servers, a history of high R&D spending and the perception that working hard gets you ahead.


That last bit --the perception that working hard pays off -- is especially vital. Consider that Denmark and Sweden rank first and second in entrepreneurship and opportunity, but only 77 per cent of Swedes and 84 per cent of Danes think that working hard will get them ahead. Compare that with the U.S., the No. 3 country for entrepreneurship and opportunity. Fully 9 of 10 Americans think that hard work will pay off.
Perception matters. Alan McCormick, a managing director at Legatum, points out that the U.S. remains the envy of the world when it comes to entrepreneurialism, pointing out that during the recession year of 2009, Americans created 558,000 new businesses each month. That's 27,000 more per month than in 2008 and 60,000 more per month than in 2007.
For countries that want to move up in the prosperity rankings, that care about improving the happiness of their people, one of the best ways may be to cultivate an entrepreneurial culture.
"Over the last three decades, new startups have accounted for nearly all of the increased employment in the American private sector," says McCormick. "Entrepreneurial societies raise levels of expectation and produce a culture in which human potential is released, healthy risk-taking is encouraged, and where the fledgling business ideas of today become the global-selling products of tomorrow."
Entrepreneurialism also gives a society a mechanism by which it can address and improve other aspects of the prosperity ecosystem. Want better education, health care or safety? Someone's ready to sell it to you.
So what else does the U.S. have going for it? High levels of governance, education and freedom. But most surprising, Legatum gives the U.S. the top ranking in the world when it comes to health.
Huh? Didn't we spend last year decrying the sorry state of an American health care system that had left 40 million uninsured? This doesn't mean the U.S. has the best health care system, says McCormick, but $5,500 a year in per-capita health spending has resulted in excellent vaccination rates, water quality and sanitation.
Lacking: the U.S. scored just 62nd in feeling "well rested." Compare that with China, which ranked 12th in being well rested.
That takes us back to our original question: What does happiness mean to you? Does being well rested fit into the equation? Maybe. But not if all that shuteye is because you don't have a job to go to. Or if you have no choice but to rest because you don't have access to real medical care. China ranks 66th in health, spending just $350 per capita per year.
Overall China is the 58th most prosperous nation in the world. Despite scoring well in economic measures, it's dragged down by a rank of 92nd in safety and security and 102nd in personal freedom (just edging out Saudi Arabia and Zimbabwe).
And the worst? Zimbabwe is the least prosperous country on Earth, followed by Pakistan, according to the study, with most of the rest of sub-Saharan Africa not much better. To be fair, some countries, like North Korea, are so far off the deep end that they don't publish any data or let in pollsters to quiz their people.
How to improve their plight? Economic growth at all costs. Roger Bate, a fellow at the American Enterprise Institute, points out that if you live in one of the poorest nations, a doubling of income from $3,000 to $6,000 per year will generate a lot more additional happiness than would a pay raise of the same amount, from $33,000 to $36,000, for a citizen of a prosperous country.
Ultimately how happy you are depends on how happy you've been. If you're already rich, like Scandinavia, then more freedom, security and health would add the most to happiness. For the likes of China and India (ranked 88th), it's more a case of "show me the money." What they want most of all? The opportunity to prove to themselves that money doesn't buy happiness.






دلایل سفرهای آیت الله خامنه ای به قم از زبان امام جمعه مشهد مخالفت های حوزه با رهبری خطرناک است و قابل سرکوب نیست

دلایل سفرهای آیت الله خامنه ای به قم از زبان امام جمعه مشهد  
مخالفت های حوزه با رهبری خطرناک است و قابل سرکوب نیست






 احمد علم‌الهدی، امام جمعه مشهد و عضو مجلس خبرگان، هدف از سفرهای متعدد آیت‌الله خامنه‌ای به شهر قم را «مدیریت فتنه» دانسته، چراکه به گفته وی «جریان‌های حوزه به مراتب شدیدتر از «فتنه ۸۸» بود.
 خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، پس از سفر ۱۰ روزه‌‌ای که در آبان ماه امسال، به شهر قم داشت، چندین بار شهر قم سفر کرد و از جمله با شماری از مراجع و روحانیون مقیم قم دیدار کرد.
اکنون، آیت‌الله علم‌الهدی، امام جمعه مشهد، که تندترین حمله‌ها را به مخالفان دولت داشته و حتی در ۹  دی ماه سال گذشته، آنها را «گوساله» و «بزغاله» خوانده بود، هدف از سفرهای متعدد آیت‌الله خامنه‌ای را «مدیریت فتنه» عنوان کرده است.
امام جمعه مشهد در مدرسه نواب صفوی مشهد،‌ در تحلیل سفرهای آیت‌الله خامنه‌ای به قم گفت: «مدیریت فتنه اصلی‌ترین دستاورد سفر بوده است.»
احمد علم‌الهدی، با اشاره بر رویدادهای پس از انتخابات در ایران و تاثیر آن بر روحانیون قم گفت: «جریان‌های حوزه به مراتب شدیدتر از فتنه ۸۸ بود و اگر از درون حوزه صدایی مقابل رهبری بلند می‌شد، بی‌تردید نه قابل سرکوب بود و نه قابل مبارزه و مقابله. دشمن هم آتش را زیاد می‌کرد و این مساله خطرناک بود.»
امام جمعه مشهد تصریح کرد: «سفر رهبر معظم انقلاب به قم در راستای مدیریت جریان فتنه سال ۸۸ بود و تداوم مدیریت، این سفر را اقتضاء می‌کرد.»
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران، آیت‌الله علم الهدی در این سخنرانی، جریان‌های موجود در شهر قم را به چند دسته تقسیم کرده و نسبت آنها با مخالفان دولت و رهبر جمهوری اسلامی را ترسیم کرد.
علم‌الهدی « جریان» نخست در قم را «در راستای عوامل و فرامین ولایت و رهنمودهای مقام معظم رهبری» دانسته که به گفته وی «همان جریان "مدرسین حوزه علمیه" قم است.»
این عضو مجلس خبرگان ویژگی‌های جریان دوم در شهر قم را اینگونه بیان کرد: «جریان دومی که آنجا به وجود آمده، جمع و مجتمعی از مدرسان جوان حوزه هستند که شاید بدنه این اجتماع به مراتب گسترده‌تر از بدنه جامعه مدرسان است. اینها افرادی هستند که در حوزه عضویت ندارند اما نیروهایی انقلابی و کارگزار آموزش حوزه هستند و یا در جریان کارگزاری حوزه، نقش محوری دارند. این گروه اخیرا به تشکلی عظیم دست زده‌اند.»
«جریان سوم» در شهر قم بنا بر تحلیل آیت‌الله علم‌الهدی «جریان روشن‌اندیش یا روشنفکر دینی حوزه»است که به گفته وی بیشتر  آنها از شاگردان آیت‌الله جوادی آملی هستند، که «به ولایت علاقه‌مند هستند و از نظر بینش سیاسی، در یک حوزه‌ مثبت قرار دارند.»
احمد علم‌الهدی افزود: «غیر از جریان روشنفکر دینی، یک جریانی شبیه اینها در حوزه به وجود آمده است که جریان اقلیتی است که متاسفانه در پوسته‌ای از نسل جوان حوزه موثر واقع شده‌اند که تحت عنوان روشن‌اندیشی، موضعی خاص دارند و تقریبا بیشتر از اینکه تحت تاثیر تفکرات دینی باشند، تحت تاثیر تفکرات جهانی هستند. به عبارتی در صدد تطبیق اندیشه‌های دینی با اندیشه‌های دنیای امروز هستند و بجای اینکه بخواهند آنها را با اندیشه‌های دینی تطبیق دهند، برعکس در جهت تطبیق اندیشه‌های دینی با اندیشه‌های نو جهانی برآمده‌اند»
به گفته این عضو مجلس خبرگان، در «درتشکیلات سنتی حوزه » و «بیوت مراجع» هم یک جریان «غیرسازماندهی شده» وجود داد که اثرگذاری آن در حوزه و جامعه به «شخصیت» آن مرجع تقلید بستگی دارد.
وی یکی دیگر از جریان‌های موجود در قم را جریانی عنوان کرد که به گفته وی«متحجر» و «واپسگرا» است و با «با تفکر روحانیت دو قرن قبل زندگی می‌کنند.»
امام جمعه مشهد در ادامه گفت «عوامل فتنه» می‌خواستند «از طریق ایجاد یک‌سری جریان‌ها در حوزه، حرکتی از درون حوزه بر ضد نظام و رهبری آغاز شود و تحلیل آنها این بود که اگر این حرکت توسعه یابد، یقیناً صددرصد کوبنده خواهد شد.»
احمد علم‌الهدی تصریح کرد: «اینها دیدند در حوزه، دو جریان، زمینه و استعداد مقابله با نظام و رهبری را دارد. یکی جریان تحجر است که با هر حرکتی در جریان نظام و ولایت مقاومت می‌کند و... جریان دوم، جریان روشن‌اندیش غربگرای حوزه است که تحت تاثیر اندیشه‌های غربی‌ و به اصطلاح یک جریان نو انتقادی با صبغه دینی هستند و معتقدند که با رهبری و ولایت مخالفند و مبانی نظام، مبانی غیرقابل قبولی است و اگر به اینها امکان مقابله با رهبری را بدهند، می‌توانند به صورت یک جریان درآیند.»
امام جمعه مشهد با انتقاد از جریان  «روشنفکری دینی» در حوزه که به گفته وی بیشتر از شاگردان آیت‌الله جوادی آملی‌اند، تصریح کرد که این گروه نیز در رویدادهای پس از انتخابات طی نامه‌ای علیه آیت‌الله خامنه‌ای موضع گرفتند.
علم‌الهدی درباره این جریان گفت: «جریان دیگری هم که احساس کردند می‌شود در حوزه بازسازی کرد، جریان روشنفکر دینی بود که این جریان با وجود اینکه به مقام معظم رهبری اظهار ارادت می‌کنند، ولایت را قبول دارند و مدافع مبانی ولایت فقیه و نظام‌ هستند، اما در قضیه فتنه، ژست آکادمیک گرفتند و کنار ایستاند.
وی درباره این «جریان» افزود: «آنها در قضیه فتنه یک‌کمی عمل‌زده شدند و ژست آکادمیک گرفتند. در آن زمان که جریان‌های فاسد به رهبری و ولایت، تندوتیز حمله کردند، آنان حالت بی‌تفاوتی نشان دادند و وارد عرصه دفاع نشدند، حتی یک‌بار نامه‌ای به رهبری نوشتند که بعضی از اظهارات آن، در جریان حرکت فتنه علیه رهبری بود.»
عضو مجلس خبرگان رهبری در ادامه به بیوت و دفاتر مراجع قم پرداخت که برخی از آنها نیز پس از انتخابات هدف حمله فیزیکی طرفداران حاکمیت قرار گرفت.
احمد علم‌الهدی در این باره گفت: «جریان بعدی که باز مورد طمع دشمن قرار گرفت، تشکیلات سازمان نیافته‌بیوت مرجعیت بود. مراجع، قشری عظیم و دژ محکمی‌ هستند و کسی به مراجع نفوذ ندارد. اما جریانی که در حاشیه آنهاست، چون تشکیلات سازمان نیافته است، می‌شود عناصر و عواملی را انتخاب کرد و حرکتی تحت عنوان "بیوت مراجع" مقابل رهبری ایجاد.»
عضو مجلس خبرگان به جریان دیگری اشاره کرد که به گفته او «تشکل تازه‌ای» است  که «جوان، متدین و باسواد هستند ولی خیلی ریشه‌ ندارند و می‌شود آنها را به شکل یک جریان مطالباتی درآورد.»
علم‌الهدی افزود: «سران فتنه فکر کردند چهار جریان در موضع مقابله با رهبری در حوزه درست کنند که یکی از آنها جریان مطالبات از رهبری بود. آنها سه جریان را ساپورت کنند به طوری که یک صدای قوی نیرومندی علیه نظام و رهبری از درون حوزه درست کنند که اگر این صدای قوی در درون حوزه شکل بگیرد، قابل مقابله نیست و کوبنده است.»
علم‌الهدی گفت: «آنان نقشه ریختند تا اندازه‌ای که بعضی جا‌پاها به وسیله دستگاه‌ها رصد می‌شد و از ابتدای سال ۸۹ این قضیه مورد عملیات قرار گرفت و چندین نمونه داشت.»
این عضو مجلس خبرگان در ادامه  صریحا گفت که جریان‌هایی در قم علیه حاکمیت موضع داشته‌اند و حتی شماری به آیت‌الله خامنه‌ای توصیه کرده بودند با توجه به فضای قم از سفر به این شهر خودداری کند.
احمد علم‌الهدی در این باره گفت: «آن جریان متحجر حوزه، بالاخره کم‌کم منسجم شده بود و با تشکیل جلساتی اثرگذاری خودشان را معاینه می‌کردند. از طرفی آن جریان غربگرای حوزه نیز که جریان فاسد و مفسدی در حوزه است، این‌ها هم رسما داشتند موضعگیری خود را بروز می‌دادند و لابی‌هایی بین بیوت مراجع کاملا پیگیری و رصد می‌شد که در گذشته این لابی‌ها نبود.»
امام جمعه مشهد تصریح کرد: «اینها مواردی بود که دستگاه‌های درون و برون حوزه، جریان‌های آن را رصد می‌کردند و بالاخره روشن شد که توطئه‌ای در حوزه در دست اجراست. این توطئه به قدری خطرناک بود که وقتی رهبر معظم انقلاب تصمیم به سفر گرفتند، بعضی‌ها گفتند، سفر به قم را به تاخیر بیندازید تا در حوزه زمینه‌سازی شود. با وجود وضع این چند جریان، همه نسبت به رهبری احساس خطر می‌کردند اما آقا با بینش دقیق، حکیمانه و موقعیت‌شناسی خودشان، اعلام کردند که اکنون وقت سفر است.»
احمد علم‌الهدی در ادامه با بیان اینکه «تنها قدرتی که فتنه را مهار کرد، مدیریت رهبری بود»، تصریح کرد: «رهبر قبل از شروع انتخابات، فتنه را مدیریت کردند... زمزمه و جریان رییس‌جمهوری از اول فروردین ۸۸ در بین مردم شروع شد، اما از آبان ۸۷، رهبر معظم انقلاب، فتنه را پیش‌بینی کردند.»
 هاشمی از رهبری دفاع نکرد؛ باید از بازگشت خاتمی جلوگیری کرد
وی، همچنین از اکبر هاشمی رفسنجانی، به خاطر آنکه «وظیفه‌‌اش» را  در مجلس خبرگان در مورد دفاع از آیت‌الله خامنه‌ای انجام نداده «گلایه» کرد و گفت: «رفسنجانی زمانی که تهاجمی علیه رهبری شروع شد، به عنوان رئیس مجلس خبرگان، که در واقع مجلس خبرگان بعد از انتخاب رهبری، جایگاهش برای رهبر، سپر است تا رهبر را از مجموعه آفاتی که ممکن است متوجه ولایت شود و حتی آفات سیاسی که باعث سقوط شرایط رهبری شود  .... باید وارد عمل می‌شد.»
علم‌الهدی همچنین تصریح کرد که باید از بازگشت دوباره محمد خاتمی جلوگیری کرد چراکه به گفته او «تنها کسی که می‌تواند جریان‌های سیاسی لائیک اصلاحات را بازسازی کند، خاتمی است.»
امام جمعه مشهد تصریح کرد: «بی‌تردید اگر این آقا(خاتمی) بیاید، در عرصه سیاست وارد خواهد شد و با ورودش حتی قبل از انتخابات مجلس، دوباره جریاناتی را به راه خواهد انداخت و همان آش و همان کاسه خواهد شد که باید نگذاریم چنین شود. خاتمی مبانی انحرافی فکری‌اش، خط فتنه بوده و در کل جریان فتنه دخیل بوده است زیرا ابتدا کاندیدا شد بعد جریانات را در دامن "موسوی" ریخت و در تمام سخنرانی‌های خود از وی حمایت کرد و هیچ فرقی بین این دو نفر نیست.»

ندا جان تولدت مبارک-عکسی از آخرین جشن تولد ندا



ندا جان تولدت مبارک  
عکس: آخرین تولد ندا آقاسلطان ۳ بهمن ۱۳۸۷ 




دروان طلایی امام : قسمتهایی از نامه آیت الله منتظری به روح الله خمینی در تاریخ 17 مهر

دروان طلایی امام : قسمتهایی از نامه آیت الله منتظری به روح اللهخمینی در تاریخ 17 مهر  

۱۳۶۵ 





فقط محض یادآوری بهشتی که در دوران طلایی امام در این کشور وجود داشته.برای نسل سومی هایی مثل ما که آن زمان یا به دنیا نیامده بودند یا بسیار کودک بودند و آن دوران طلایی را درک نکردند!
آیا میدنید در زندانهای جمهوری اسلامی به نام اسلام جنایاتی شده که هرگز نمونه ان در رژیم منحوس شاه نشده است ؟ 

‎دانيد در زندانهاي جمهوري اسلامي به ‎ عده زيادي زير شكنجه بازجوها مرده ا ند؟ آيا مي ‎  زندان  مشهد در اثر نبودن پزشك و نرسيدن به زندانيهاي دختر جوان بعدا  ناچار شدند حدود بيست و پنج نفر دختر را با اخراج تخمدان و يا رحم ناقص كنند؟ 
!  ‎دانيد در زندان شيراز دختري روزه دار را با جرمي مختصر بلافاصله پس از افطار اعدام كردند؟ آيا مي دانید  بعضي زندانهاي جمهوري اسلامي دختران جوان را به زور تصرف كردند؟ آيا مي ‎دانيد هنگام بازجوئي دختران استعمال الفاظ رکيك ناموسي رائج است ؟ آيا مي ‎دانيد چه بسيارند زندانياني كه در اثر شكنجه هاي بي رويه كور يا كر يا فلج يا مبتلا به دردهاي مزمن شده اند و كسي به داد آنان نمي رسد؟ آيا مي ‎دانيد در بعضي از زندانها حتي از غسل و نماز زنداني جلوگيري كردند؟ آيا مي ‎دانيد دربعضي از زندانها حتي از نور روز هم براي زنداني دريغ داشتند اين هم نه يك روز و دو روز بلكه ماهها؟ آيا مي ‎دانيد برخورد با زنداني حتي پس از محكوميت فقط با فحش و كتك بوده ؟«

Samstag, 22. Januar 2011

ویکی‌لیکس: ایران یکی از بزرگ‌ترین قاچاقچیان مواد مخدر در دنیاست : نیروهای امنیتی ایران با قاچاقچی‌های افغان همکاری می‌کنند



ویکی‌لیکس: ایران یکی از بزرگ‌ترین قاچاقچیان مواد مخدر در دنیاست :

نیروهای امنیتی ایران با قاچاقچی‌های افغان همکاری می‌کنند



رادیو فرانسه: در شمارۀ روز جمعه، ۲۱ ژانویه، نشریۀ آلمانی دی‌ولت با تکیه بر برخی مدارک دیپلماتیک که اخیراً توسط سایت ویکی‌لیکس فاش شد، مطلبی در بارۀ قاچاق مواد مخدر و نقش کلیدی جمهوری اسلامی ایران در آن تهیه کرده است.

دی‌ولت می‌نویسد که بر اساس یک تلگرام محرمانه به تاریخ ۱۲ ژوئن سال ۲۰۰۹ که سفارت آمریکا در باکو مخابره کرده است، در سال ۲۰۰۶، نزدیک به ۲۰ کیلوگرم هروئین که از ایران به آذربایجان رفته بوده، توقیف‌ شده است. اما سه سال بعد، مقدار این هروئین به شکلی باورنکردنی افزایش داشته، به طوری که فقط در سه‌ماه نخست سال ۲۰۰۹، نزدیک به ۵۹۰۰۰ کیلوگرم هروئین در آذربایجان توقیف شده است!
این تلگرام که از گزارش‌های محرمانۀ بازرسان سازمان ملل نقل قول می‌کند، می‌نویسد آذربایجان یکی از راه‌های اصلی صدور هروئینی است که از تریاک افغانستان به دست می‌آید. این هروئین از آذربایجان به اروپای غربی می‌رود.


دیپلمات‌های آمریکایی در مدارک مورد اشاره توضیح می‌دهند که ایران خریدار اصلی تریاک افغانستان، و یکی از نخستین تولیدکنندگان هروئین در سطح جهانی است.
نشریۀ دی‌ولت می‌افزاید که بر اساس یک تلگرام دیپلماتیک دیگر به تاریخ ۲۶ سپتامبر ۲۰۰۹، نزدیک به ۹۵% هروئین موجود در آذربایجان از ایران وارد می‌شود و تقریباً همین مقدار از این هروئین، به نوبۀ خود به طرف بازارهای اروپای غربی می‌رود.


و یک تلگرام محرمانۀ دیگر به تاریخ ۱۵ اکتبر ۲۰۰۹، از قول معاون وزیرخارجۀ وقت آذربایجان، خلف خلف‌اف، نقل می‌کند که جریان قاچاق در دست سرویس‌های امنیتی ایران است. به گفتۀ آقای خلف‌اف، هر بار که مقامات آذربایجانی قاچاقچی‌های ایرانی را دستگیر می‌کنند و به کشور خود باز می‌گردانند تا مجازات شوند، آنان خیلی زود آزادی خود را دوباره به دست می‌آورند.
معاون پیشین وزارت خارجۀ آذربایجان می‌افزاید: "حتی گاهی اوقات آدم‌هایی را که به تازگی بازداشت و به ایران مسترد کرده‌ایم، دوباره دستگیر می‌کنیم"!


بر اساس مدارک مذکور، مقامات افغان نیز به همتایان آذربایجانی خود اطلاع داده‌اند که نیروهای امنیتی ایران با قاچاقچی‌های افغان همکاری می‌کنند.
تلگرام‌های دیپلماتیک دیگری که توسط ویکی‌لیکس منتشر شده، حکایت می‌کنند که مأموران آذربایجانی با توسل به شنودهای پنهانی، متوجه شده‌اند که برخی مسئولان نیروهای امنیتی ایران مستقیماً در فروش و تبدیل تریاک به هروئین دست دارند.


حدود پنج ماه قبل، سفیر ایران در سازمان ملل متحد، محمد خزایی، تأیید کرد که ۸۹% تولید جهانی تریاک در افغانستان به دست می‌آید و "بزرگ‌ترین بخش این تولید از طریق مرزهای ایران عبور می‌کند".
اما محمد خزایی افزوده بود که تهران برای مبارزه با جریان قاچاق میلیاردها دلار هزینه کرده است.

در خاطره بانو مرضیه - هادی خرسندی

Freitag, 21. Januar 2011

 !بال چسب خورده یك هواپیما درخطوط هوایی داخلی



این عکس در زمان پرواز گرفته شده است 



وقتی یک هواپیما سقوط میکند همه میدونند که %۹۵  مربوط میشود به اینکه هواپیما دچار نقص فنی شده و بعد هم سرنگون شده و . چند ده نفر هم در واقع به قتل رسیده اند. حال اگر این نقص فنی قابل دیدن نباشد بایستی که از طریق بازرسی فنی به ان پی برد. ولی این را چی باید گفت؟ به واقع با دیدن این نمونه، نشان دهنده این نیست که ارزش جان انسان در این مملکت حتا به اندازه ی یک  پشیز هم نمی ارزد . آخه این را چگونه میشود  پذیرفت ؟ حال شما تصورش را بکنید که در یک چنین مملکتی این گونه افراد بخو اه اند نیروگاه اتمی درست کنند و با مواد رادیواکتیو سروکار پیدا کنند. تصور این که این افراد کوچکترین احساس مسولیت در قبال مردم داشته باشند، به واقع غیرممکنه.  فناوری اتمی مستلزم یک مسولیت شناسی فوقالاده بالائی و مطلقاسرشار از صداقت لازم دارد. با دیدن این نمونه و دیگر نمونه ها اول و آخرین نتیجه گیری این است که با این  شرایط هرگونه قدم نهادن در این مسیر، به مانند بمب اتمی است که بر سر خود مردم ایران فرود خو اهد آمد. البته با کمال تاسف. 

این هواپیمای داخلی است که با چسب بال آنرا "تعمیر" کردند. آدم دردشو به کی باید بگه؟ 


،

Dienstag, 18. Januar 2011

اکونومیست: رژيم ایران کمربندها را سفت تر و مشت خود را فشرده تر می کند

اکونومیست: رژيم ایران کمربندها را سفت تر و مشت خود را فشرده تر می کند



 هفته نامه «اکونوميست» در تحليل مفصلی از چالش هايی که حکومت جمهوری اسلامی ایران با آن روبرو است می نويسد: «انزوا، تحريم های بين المللی و حذف يارانه ها نويد بخش دورانی دشوار برای رييس جمهور هولناک و مقاوم ايران است.»

«اکونوميست» در مقدمه اين مطلب خاطر نشان می کند: از صندوق جهانی پول گرفته تا آيت الله ها همه می دانستند که صرف سالانه قريب به صد ميليارد دلار یارانه دولتی برای ارزان نگاه داشتن بهای سوخت و ساير کالاهای اساسی مردم نبايد ادامه يابد. محمود احمدی نژاد و دولت وی هر چند با تاخير ولی مجبور به برداشتن اين گام شده و از واکنش مردم ايران می توان دريافت که حتی طرفداران پرو و پا قرص رژيم هم از اين تغيير ناراضی و نگران هستند.

استدلال دولت اين است که بر اساس «طرح اصلاح يارانه ها» و در کنار آن پرداخت وجه نقد ماهانه به بخش گسترده ای از خانوارهای ايرانی وضعيت مردم بهتر از قبل خواهد بود. شايد حدی از حقيقت در اين نکته نهفته باشد که در سيستم سوبسيد دولتی بيش از همه لايه های مرفه سود می بردند. طبق طرح جديد بهای سوخت به عنوان مثال به صورت تصاعدی بر اساس ميزان مصرف هر خانوار افزايش خواهد يافت.

به نوشته «اکونوميست»، آقای احمدی نژاد مدعی است که در طرح جديد ۶۰ درصد مردم وضعيت بهتری خواهند داشت و اين ۴۰ درصد لايه های مرفه هستند که بايد کمربندهای خود را سفت کنند. رييس جمهوری ايران مدعی است که در پايان دوران پنج ساله ای که به تدريج تمام يارانه ها حذف خواهند شد «ايران بهشت روی زمين خواهد بود.»

آيت الله خامنه ای، رهبر ايران، با اختيارات گسترده خود تاکنون در مجموع از آقای احمدی نژاد حمايت کرده است. ولی وضعيت داخلی ايران با وجود حرکات اعتراضی مخالفان در سال گذشته چندان مطلوب نيست.
به نظر می رسد که اين طرح به بخشی از اهداف خود که مبارزه با مصرف افراطی و صرفه جويی است خواهد رسيد. ولی اين طرح و نحوه اجرای آن در عين حال تورم زاست. تحت تاثير افزايش بهای گازوييل و حمل و نقل بهای اکثر کالاهای مصرفی و نه فقط آنهایی که شامل سوبسيد بوده اند افزايش خواهد يافت. تورم که در دو سال اخير به مرز ده درصد کاهش يافته بود به اعتقاد بسياری از کارشناسان دوباره مثل سال های ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸ به بالاتر از ۲۵ درصد افزايش خواهد يافت.

هفته نامه «اکونوميست» خاطر نشان می کند که جراحی های دشواری نظير اين در يک جامعه به طبيبی چيره دست نياز دارد و محمود احمدی نژاد چنین قابليتی ندارد. او بيش از هر رييس جمهور يا مقام ارشد ديگری در دوران حکومت اسلامی، اختلاف برانگيز و دشمن ساز بوده است. 

با وجود این، طرح حذف يارانه ها از سوی همه جناح های حکومتی و حتی سرسخت ترين منتقدان رييس جمهور مورد حمايت قرار گفته است. هر گونه انتقاد يا مخالفتی در اين زمينه مساوی با خيانت به نظام تلقی خواهد شد چون جمهوری اسلامی اکنون در يک وضعيت فوق العاده ملی قرار دارد.

آيت الله خامنه ای، رهبر ايران، با اختيارات گسترده خود تاکنون در مجموع از آقای احمدی نژاد حمايت کرده است. ولی وضعيت داخلی ايران با وجود حرکات اعتراضی مخالفان در سال گذشته چندان مطلوب نيست.

به نوشته این هفته نامه بریتانیایی، مردم کشور اميد ناچيز خود به آينده کشور را از دست داده و اوضاع اقتصادی ايران تحت فشار تحريم های بين المللی هر روز بدتر می شود. برخی شهرهای بزرگ و مناطق مرزی و ناامن تر در ايران شاهد بمبگذاری و حملات مسلحانه بوده و همزمان با همه اين ها فضای سرکوب و اختناق در کشور تشديد می شود.

به نوشته هفته نامه «اکونوميست»، رهبران جمهوری اسلامی تمامی اقداماتی را که در انتقاد و يا در مخالفت با آنها صورت می گيرد از دفاع از حقوق بشر گرفته تا عمليات مسلحانه را بخشی از توطئه سازمان يافته غرب عليه آن کشور می دانند و اینکه حملات مسلحانه گروه «جندالله» و ترور دانشمندان هسته ای ايران کار دستگاه های جاسوسی آمريکا، اسراييل و غرب است.

به نوشته «اکونوميست»، مهمترين عامل در تشديد انزوای ايران و بزرگترين ضربه هم برای اصلاحات و هم برای سرکوب، تحريم های فزاينده بين المللی است. 

جلب موافقت تمامی اعضای شورای امنيت، به خصوص چين و روسيه، و سپس اعمال تحريم های بيشتری از سوی دولت آمريکا و اتحاديه اروپا تاثيرگذار و اقدامی موفقيت آميز بوده است. بسياری از کشورها و شرکت های بين المللی معاملات بانکی و انرژی خود را با ايران متوقف کرده و دوبی که بزرگترين گذرگاه تجاری به سوی ايران است به شکل چشمگيری مناسبات خود را با ايران کاهش داده است.

«برکت و لعنت»

به نوشته «اکونومیست»، اگر تحريم های گسترده عليه صنايع نفت و از سوی ديگر طرح دولت احمدی نژاد برای حذف يارانه های حاصل از در آمد نفتی را مبنا قرار دهيم، نفت برای ايران هم حکم برکت را دارد و هم حکم لعنت را. نفت منبع درآمد اصلی ايران است و شايد هيچ گاه نتوان مانع فروش و کسب درآمد دولت آن کشور شد. ولی در عين حال ايران به بنزين خارجی نياز دارد و بعيد است شگردهای اخير وزارت نفت برای توليد بنزين داخلی با موفقيت روبرو شود. 

هفته نامه «اکونوميست» می افزايد: به نظر می رسيد که شايد طرح حذف يارانه ها دخالت دولت در امور اقتصادی را کاهش دهد ولی درست در نقطه مقابل آن شاهد هستيم محدوديت هايی که دولت در تمامی امور جامعه اعمال می کند رو به افزايش بوده و نهادهای نظامی و امنيتی مثل سپاه و بسيج به شدت در حال تحکيم موقعيت خود و چنگ انداختن بر بخش های بيشتری از حيات جامعه ايران هستند.

طبق آمار بانک جهانی در نتيجه چند سال اجرای «طرح خصوصی سازی» فقط ۱۴ درصد از بنيادها، اموال و موسسات دولتی به بخش خصوصی سپرده شده اند. فعاليت های فرهنگی تماما در انحصار نهادهای دولتی و يا وابسته به ارگان های نظامی و امنيتی هستند. در کنار اين مجموعه بايد روش هايی را خاطر نشان کرد که در دوران رياست جمهوری آقای احمدی نژاد به شدت گسترش يافته اند و آن دادن پاداش در اشکال مختلف به افراد يا لايه هايی است که از دولت حمايت فعال می کنند.

«اکونوميست» يادآوری می کند تا زمانی که ايران می تواند نفت خود را بفروشد سيستم حکومتی فعلی و بلندپروازی های آن مثل تبديل شدن به يک قدرت هسته ای و گسترش نفوذ در منطقه ادامه خواهد يافت. در عين حال حکومت ايران هنوز به نيات دولت فعلی آمريکا برای مذاکره سوء ظن دارد و شاهد هستيم که دور قبلی مذاکرات ايران با قدرت های جهانی به نتيجه ای نرسيد.

«تحريم به نفع افراد سرسخت خواهد بود» 

هفته نامه «اکونوميست» می نويسد که در مجموع جناح تندرو در حکومت ايران از انزوا و فشار بين المللی بر آن کشور بهره می برد. کما اينکه در دوران کاهش تنش با غرب در سال های رياست جمهوری محمد خاتمی، رهبر ايران و جناح تندرو در موضع ضعيف تر و نارضايتی شديدی قرار داشتند اما همزمان شدن شدت فشار تحريم ها با حذف يارانه ها ممکن است جمعيت بيشتری از اقشار کم درآمد را به مخالفان حکومت بدل کند. شايد ناآرامی های سال ۲۰۰۹ اساسا دلمشغولی های طبقه متوسط بود. ولی اگر فقيرترها به ميدان مبارزه بيايند کنترل و سرکوب آن برای حکومت بسيار دشوارتر از سال ۲۰۰۹ خواهد بود.

در عين حال شخص احمدی نژاد دشمنان فراوانی در ميان چهره های اصلی حکومت دارد. اکنون تعادل قوا در جناح های مختلف رژيم اسلامی شايد بيشتر از آنکه نتيجه طرز تفکر و سياست ها باشد محصول قدرت و نفوذ شخصيت ها و رقابت های موجود بين آنها است. به همين خاطر از نگاه بسياری عزل ناگهانی منوچهر متکی در حقيقت دهن کجی از سوی محمود احمدی نژاد به آيت الله خامنه ای بود.

هفته نامه «اکونوميست» در پايان اين تحليل می نويسد که فارغ از جنگ شخصيت ها در حکومت اسلامی، اين آيت الله خامنه ای است که مسير اصلی اين نظام را تعيين می کند. در عرصه سياست خارجی جمهوری اسلامی از اعتبار خود در جهان اسلام به خاطر تداوم ضديت با آمريکا بهره برداری خواهد کرد وهمزمان مناسبات اقتصادی خود را با چين که بزرگترين سپر آن در برابر تحريم هاست و همينطور کشورهايی مثل برزيل و ترکيه گسترش خواهد داد. 

در عرصه داخلی، طرح حکومت در مجموع تدافعی است و آن کسب آمادگی برای چالش های اقتصادی، سياسی و احتمالا نظامی است که در پيش روی خواهد داشت.