Gesamtzahl der Seitenaufrufe

Dienstag, 16. Februar 2010

٢٢ بهمن ١٣٨٨ و پيام آن
در اين روز خيلى از مردم به اين ايمان رسيده بودند كه ضربه مهلكى بر فرق رژيم وارد خواهد شد٠ و اين باورى بود كه محقق شد٠ميپرسيد كه چرا اينرا ميگويم؟ بله صد در صد اين حرف درستى است٠ درست است كه از نظر عملى آنچه كه ما در عاشوراى ١٣٨٨ ديديم در ٢٢ بهمن كمتر ديده شد٠ منضور حملاتى بود كه مردم به مزدوران و سگهاى هار خامنه اى كردند و آنها را گوشمالى حسابى دادند- ميباشد٠ خب اين از نظر حسابهاى نظامى امرى بسيار هوشيارانه از طرف مردم بود٠ در زمانى كه دشمن با دسته بيل بلندش! به ته زباله دان نيروهايش زده بود و آنها را با تعدادى اتوبوس به ميدان محل عرعر احمقى-عنترى آورده بود ٠ در زمانى كه اين عقب افتاده ترين لايه اجتماع در محل ول ميشوند درست ترين تاكتيك همين بود كه مردم با آنها درگير نشوند٠ و اين امر يك ارزيابى فوق العاده روشنى از وضع نيرويى رژيم به مردم داد٠مردم ديدند كه تماميت رژيم آخوندى حتا نتوانست يك ميدان را پر كند تازه با "فوتباليستهايش"!!!
نكته ديگر و به نظر من مهمتر از هر مورد ديگر اين است كه مردم به اين جمع بندى مهم رسيدند كه ديگر هيچ راهى جز قوه قهر در مقابل اين جلادان كارايى ندارد٠ تعداد زيادى از افرادى كه معتقد بودند كه بايد "مسالمت آميز" مبارزه را ادامه داد به اين باور رسيدند كه اين حرف باطلى است كه رژيم آخوندى را در كشتار و سركوب تشويق ميكند و خونهاى بيگناهان به زمين ريخته خواهد شد٠ و دقيقآ بخاطر جلوگيرى از خونريزى و كشتار بايد با نيروى قهرانقلابى با اين جلادان مقابله كرد٠ اين جمع بندى تا وسيعترين اقشار جامعه پيش رفت و جاافتاد٠ در همين راستا جمع بندى مهم ديگرى نيز صورت گرفت٠
نكته سوم اين بود كه مردم باز هم بيشتر متوجه شدند كه رهبرى قيام در دست كسى كه خودش را "شاگرد" خمينى دجال ميداند و دم از قانون اساسى ولايت جنايت ميزند نبوده و نيست! فقط شعار محورى "مرگ بر اصل ولايت وقيح (فقيه)" و "مرگ بر خامنه اى" راه گشا و پيروز است ٠ لذا هر گونه دم زدن از حفظ نظام و در چارچوب "قانون" حق خواهى كردن فقط سرابى است مثل همان سراب "جامعه مدنى" خاتمى خائن !

Montag, 15. Februar 2010

قيام رهايى بخش--از چه طريقى؟
در اين ايام سرنوشت ساز ميهن ما تاريخ درحال ورق خوردن است٠ تاريخ ميهنى كه طى قرون و عصار تمدن بشرى سرشار از پديدههاى بزرگ تمدن ساز براى بشر بوده است٠ از كتيبه اولين منشور حقوق بشر تا آزاد سازى ملل تحت ستم و در مجموع دست آوردهاى بشرى به سوى تمدن و سعادت تمام انسانها٠ دست آوردهاى علمى در قرونى كه جاهليت بر تمام كره خاك حكومت ميكرد٠ دست آوردهاى ادبى در قرونى كه وحشى گرى و بربريت تنها "ادب" دنيا بود٠ برقرارى سيستم حكومتى و شهرسازى در قرونى كه انسانها در غارها و بيابان ها زندگى ميكردند! بنا به گفته اى در طى هفت هزار سال تاريخ و تمدن اين دست آوردها را به تاريخ بشريت تقديم كردند! البته كه تمام اين موارد را در كتب تاريخ و باستان شناسى ميتوان يافت٠

ولى حالا و در اين برهه از تاريخ بشريت بر اين سرزمين چه ميگذرد؟ چه چيزى بر آن حاكم است؟ آيا داشتن اين افتخارات در لابه لاى كتابهاى معتبر تاريخ و باستان شناسى براى ما كافى است؟ و يا دقيقتر بگويم: راه گشا هست؟ الآن در قرن ٢١م چه چيزى براى ارائه داريم؟ اگر چيزى براى ارائه داريم نشائت گرفته از آن تاريخ بشرى و فرهنگ غنى آن هست؟ سوال اين است: ما در كجاى تاريخ بشرى هستيم؟ تاريخى كه يكى از آغاز گرانش از همين آب و خاك تغذيه كرده است٠ آب و خاكى كه چنين غنى و پر بار بوده است٠ ولى حالا چى؟
!

Mittwoch, 10. Februar 2010



قيام رهائى بخش



هفت ماه از عمر پربار قيام شكوهمند مردم ايران ميگذرد٠ در اين مدت كوتاه هفت ماهه راهى كه قيام طى كرده است بسى شگفت انگيز و سريع بوده است٠ معمولآ قيامهاى رهائى بخش با شعارهاى صنفى-مادى شروع ميشوند٠ گذار از مرحله صنفى قيام زمانى طولانى ميخواهد كه بعضآ به سالها ميكشد٠ولى در قيام رهائى بخش مردم ما اين مرحله در دوران ٣٠ ساله عمر نكبت بار رژيم آخوندى در هر زمان كه قد بلند ميكرد با سركوبى شديد به خاموشى ميرفت! ولى قيام ضد كودتاى خامنه اى بطرز شگفت انگيزى با جهشى كيفى در همان گام اول وارد مرحله سياسى خودش شد٠ گوئى كه هدف از همان ابتدا و در گام نخست خود مرحله صنفى را در خود هضم كرده بود و با قامتى بلند و سرفراز رآس رژيم (خامنه اى) را نشانه گرفته و خواهان سرنگونى تماميت رژيم آخوندى ميشود٠

اين بالندگى و پيشرفت را بدون داشتن يك رهبرى مشخص بدست ميآورد ٠ و اين ويژگى قيام رهائى بخش ما آنرا كاملآ منحصربفرد و تك ميكند٠ در اكثر انقلابات تاريخ بشر عنصر رهبرى كننده هميشه حضور داشته است و آن بوده كه مسير انقلاب را تعيين ميكرده است٠ در اين قيام ما شايد بشود چنين ادعا كرد كه رهبرى را در يك پيكر جامع و يكدست "جمعى" و با نقش برجسته ارتباطات اينترنتى كه فوق العاده كارآمد بوده است به ظهور رسانده است٠ ولى اين همه داستان نميتواند باشد! چرا كه ارتباطات صرف را دشمن هم دارد و حتا آنرا در كنترل نسبى خودش هم دارد! و يا همين امكانات را عناصر "ضد كودتا" ولى "اندرونى رژيم" هم دارند و حرفهايشان نيز بخوبى پخش ميشود٠ ولى كماكان مى بينيم كه قيام خط مشى استراتژيكى خودش را از همان ابتدا تعيين كرد و از آن هم نه تنها كوتاه نيآمده بلكه در هر موقعيتى آنرا واضحتر و پر رنگتر نموده است٠

قيام رهائى بخش فقط خواهان سرنگونى تام و تمام رژيم است و از آن هم بهيچوجه كوتاه نميآيد٠ هر چند كه افراد "ضد كودتا" ولى "اندرونى رژيم" حرفهاى خودشانرا ميزنند و به قولى در چراگاه رژيم ولايتى جرم و جنايت بدنبال گل لاله و رز سرخ ميگردند!!! آنچه كه يافت نا شدنى است را ميجويند!!!

حال بايد اين ويژگى قيام رهائى بخش را در كجا جستجو كرد؟ ويژگى داشتن يك استراتژى مشخص و محكم و نهائى بدون مقدمه اى صنفى (از نوع سازمانيافته و كلاسيك آن)٠آيا يك رهبرى وهدايتى غريضى ودرون جوش است؟ يا اينكه هدايتى از بيرون بدنه قيام وجود دارد و در آينده رخ مينمايد؟! در اين ميان يك چيز مسلم است٠ و آن اين است: آن عده كه خود را تحت عنوان "سبز" مطرح ميكنند خيلى از استراتژى قيام عقب هستند و فاصله اى به اندازه دو دنياى متضاد دارند!



در ایران ما بعداز ۳۰سال سرخوردگی از آرمانهای پاک انقلاب۱۳۵۷برعلیه دیکتاتوری شاه خائن، دوران نوینی آغاز شده ست. در این دوران ۳۰ سال یکی از بزرگترین سدهای پیشرفت جامعه سر بر آورد و دمل چرکین۱۴۰۰ساله ای که در اعماق وجود جامعه بیتوته کرده بود، ورم کرد و به روی پوست شب تاریک جهل و خرافات چنبره زد. این دمل چرکین همچون" گنبد" قبرخمینی بر بدنه مجروح و مریض جامعه اماس کرد و بالا آمد. و ما نیز درست مثل بیماری بودیم که بعد ازابتلا به بیماری و دردهای ناشی از چرک و خون خمینیسم بر استخوانهایمانو ستون فقراتمان، زبان به فغان و فریاد گشودیم. آری بیماریی مزمن و هلاک کننده ای که گذاراز ان نیازبه بزرگترین جراحی و وخیم ترین پاکسازی درونی داشت. زدودن ۱۴۰۰ سال خرافات و جهل از یک جامعه ای که در طی دوران زیستی اش هیچوقت فرصت مکفی برای باز بینی درونی نداشته و همیشه از درون خائنین و فرصت طلبانی پیدا میشدند و سر بزنگاههای تاریخی و نقاط عطف ان، خنجری اخته به پشتش فرو میکردند. آری خنجری از پشت در لفافه ای از دوستی پیچیده! و در این ۳۰ سال اخیر نیز تیزترین و اخته ترین آنرا خمینی دجال تا اعماق نه تنها جسمهای ما بلکه دردآورتر از جسم، در روح و روان ما فرو نمود! از این نوع سرخوردگیها در سرزمین ما کم نبوده اند. نگاهیبه چگونگی بر سر کارگماردن شاه خائن نیز یادآور یکی از همین صحنه هاست. مصدق تنها دولت ملی-مترقی را در ایران تشکیل داد.ولی آنچه که بر او گذشت، بعلت جو سیاسی این دوران ۳۰ ساله رنج و شکنج، زبان زد همه روشنفکران صادق بوده و هست. در یک کلام هرگاه ما عاملان و معماران خارجی کودتای ضد مصدقرا فاکتور بگیریم، آنچه که میماند عناصر قد و نیم قد خائن به وی و آرمانهای وی هستند. از کاشانی، خائن " مذهبی" گرفته تا حزب توده وطنفروش " ضد امپریالیسم!". یعنی دوسر راست ضد ملی و ارتجاعی وقت. هر دوی این خائنینی هم ادعاهای "وطنپرستانه" یا "اسلام" نمایانه داشتند. ولی آنچه که بر ملت ما گذشت در طی غریب به یک قرن گذشته، چیزی نیست جز آنچه که الان شاهد ان هستیم. یعنی رژیم سفاک و ضد بشر خمینی! نتیجه تمام ان خیانت های ضد مردمی عصاره فشرده اش به صورت عملی ۳۰ سال حکومت آخوندی، که به صورت غیر قابل تصور درنده و وحشی میباشد!